تو این زمونه اگه هی بری و بری و بری بعدش به هیج جا نرسی تازه میفهمی کلاغه تو فصه ها چی میکشه. بدبخت.حکایت خودمه .رو جت پیک موتوریا نوشته عاقبت فرار از مدرسه .ما هم که موندیم در مدرسه

باید تایپ بزنیم عاقبت موندن در مدرسه بعد از کلی رفتن و واحد پاس کردن کارمون شده لیسانس بگیریم بیام فیس بوک. هی کلاغ دلم خونه که چه داستانها که ازت شنیدیم اما عمل نکردیم و اویزه گوشمون

نکردیم .اصلا این کلاغ طعنه بود به ما ها میزدند اما ما نه شنیدیم نه دیدیم فقط منتظر اخر قصه بودیم خبر نداشتینم قصه زندگیه خودمون و داریم میخونیم و هر هر و کر کر میخندیم.خیر نداشتیم اشی که

واسمون پخته شده هیچی نداره فقط تا دلت بخاد پر از رشته است .